اسفند رسید اصلا اگه چشماتو ببندی ویه نفس عمیق بکشی نیازی به تقویم نیست واقعا بوی حال وهوای قبل از عید همیشه حس میشه خونه تکونی وخرید وسایل جدید...گفتم خونه تکونی یاد  اسفند پارسال افتادم که هنوز آقا طلا مهمونم بود  یادش به خیر با هم کلی خونه تکونی کردیم  خستگی نداشتیم یادمه که بابایی هم از زحماتمون  برای یادگاری کلی عکس گرفته بود امروز که اونا رو داشتم میدیدم گفتم یه سر هم به پستهای اسفند پارسال بزنم خیلی واسم جالب بود به شما  دوستان هم پیشنهاد میدم  تو وبلاگ خودتون این کار رو بکنین لذت بخشه. یادش به خیر بابایی سه تا ماهی خوشگل واسمون گرفته بود خیلی دوستشون داشتم اما واقعا دلم نمیخواست داخل تنگ بمیرن بهمین خاطر  بعد نوروز اونا رو توی رودخونه رها کردیم روز قشنگی بود یه نمه بارون هم می اومد ... 

بگذریم امسال با آیدین واقعا واسم مشکل شده مثل سابق خونه تکونی وتمیز کاری امان از دست این وروجک